در سال 1946، تركى آذرى، زبان مادرى او، به فرمان حكومت مركزى تهران ممنوع اعلام مى شود: "فارسى كه از فهم معلم و شاگرد، هر دو خارج بود، شد زبان تحقيق و تدريس." به دليل نوشتن متنى به تركى، مدير مدرسه به او دستور مى دهد كه كاغذ را آنقدر بليسد كه كلمات محو شوند." وقتى صورتم را بلند كردم، همهء بچه ها زدند زير خنده: رنگ هاى مركب روى صورتم مانده بود. من زبان مادريم را قورت داده بودم." "رضا براهنى"

۱۳۸۹ مهر ۸, پنجشنبه

اعتصاب طلافروشان تبریز به کسبه هم رسید

بعد از گذشت 5 روز از اعتصاب گسترده بازار طلا فروشان تبریز( بازار امیر ) امروز اعتصاب به کسبه طلافروشان خارج از بازار امیر هم کشید

۱۳۸۹ مهر ۵, دوشنبه

بازار طلاي تبريز در اعتراض به سياست‌هاي دولت احمدی نژاد چهارمين روز اعتصاب گسترده را سپري مي كند

بازار طلاي تبريز در اعتراض به سياست‌هاي دولت احمدی نژادنسبت به اعمال ناعادلانه قانون ماليات بر ارزش افزوده ،اعتصاب چهار روزه خود را سپري مي كند. حجره ها ي طلا فروشان و توليدكنندگان تعطيل شده است.سازمان مالیاتی تصمیم گرفته که از قیمت طلا به علاوه اجرت و سود فروش، یکجا مالیات بر ارزش افزوده گرفته شود، اما "اعضای اتحادیه طلا و جواهرو ساير توليد كنندگان معتقدند که قیمت پایه محصول اعمال نشود و فقط بر اجرت و سود، مالیات اخذ شود."
اكثر بازاريان و توليد كنندگان با پيوستن به معترضين خواستار لغو قانون ناعادلانه ماليات بر ارزش افزوده هستند.از دو سال پیش که قانون مالیات بر ارزش افزوده به اجرا گذاشته شد، طلافروشان و توليد كنندگان از جمله بخش هایی بودند که با اجرای آن مخالفت کردند و دولت هم ناچار عقب نشینی کرد و اجرای این قانون را در برخی صنوف برای مدتی به تعلیق در آورد.مخالفت بازاريان با نحوه اجرای قانون مالیات بر ارزش افزوده در دو سال گذشته ادامه داشته، اما به نظر می رسد که دولت هنوز نتوانسته با آنها به توافق برسد.ماليات بر ارزش افزوده شیوه ای از مالیات ستانی است که تمامی زنجيره توليد کالا و خدمات را در بر می گيرد و در هر مرحله به نسبت ارزش افزوده ايجاد شده برای کالا و خدمات، ماليات جداگانه دريافت می شود.این روش جایگزین مالیات بر تولید و فروش خواهد شد و میزان مالیات در آن به جای محصول نهایی در مراحل مختلف محاسبه و دریافت می شود.
این پست در بالاترین

۱۳۸۹ مهر ۲, جمعه

ایالات متحده آمریکا سخنان احمدی نژاد را نفرت انگیز خواند

به گزارش خبرگزاری فرانسه از نیویورک، ایالات متحده آمریکا سخنان محمود احمدی نژاد در مجمع عمومی سازمان ملل را نفرت انگیز خواند.
احمدی نژاد در سخنان خود که موجب اعتراض دیپلماتهای غربی و خروج آنها از سالن سخنرانی شد، حادثه 11 سپتامبر را توطئه ای از سوی آمریکا برای نجات اقتصاد این کشور توصیف کرد.
یک دیپلمات اروپايی به خبرگزاری فرانسه گفت، هیئت های اروپايی به نشانه همبستگی با آمریکا، سالن سخنرانی را ترک کردند.
احمدی نژاد : ادعا شد که در 11 سپتامبر حدود سه هزار نفر کشته شده‌اند که همه از آن متاسفیم اما در افغانستان و عراق تا کنون صدها هزار نفر کشته و میلیونها نفر مجروح و آواره شده‌اند و درگیری به طور روزافزون توسعه پیدا کرده است .در معرفی عوامل اصلی این حادثه سه نظر اعلام شد : 1- یک گروه تروریستی بسیار قدرتمند و پیچیده که از همه لایه‌های امنیتی و اطلاعاتی آمریکا عبور کرده است .این نظر بیشتر از ناحیه دولت مردان آمریکا تبلیغ شد .2- توسط بخش هایی از دولت آمریکا و برای ایجاد تغییر در روند نزول اقتصاد آمریکا و سیطره او بر خاورمیانه و همچنین نجات اسرائیل انجام شده است . اکثریت مردم آمریکا و ملتها و سیاستمداران براین باورند .3- توسط یک گروه تروریستی انجام شده است لیکن دولت وقت آمریکا از آن پشتیبانی و بهره‌برداری کرده است . ظاهراً این نظریه طرفداران کمتری دارد . - مهمترین اسناد اتهام چند گذرنامه‌ که از میان حجم عظیم خرابه‌ها پیدا شده بود و یک نوار ویدیویی از یک شخص بود که محل سکونت او نامعلوم است ولی اعلام شد که قبلا در تجارت نفت با برخی مقامات آمریکایی مشارکت داشته است .
این پست در بالاترین

۱۳۸۹ شهریور ۳۰, سه‌شنبه

میلیاردر منفور !


در کنفرانس مطبوعاتی پس از پایان بازی شهرداری و پیروزی، سرمربی تیم پیروزی تهران مردم آذربایجان را به بی غیرتی و بی شرفی متهم کرد.
من علي دايي، اهل آذربايجان هستم.
آقای دایی که از اعتراض های هواداران حاضر در ورزشگاه به شدت عصبانی بود برای توجیه بازی ضعیف تیم خود این بار انگشت اتهام را به سوی مردم آذربایجان نشانه گرفت.
آقای دایی شما در کنفرانس مطبوعاتی خود را اهل آذربایجان معرفی کردید. ولی باید بدانید که فردی به نام دایی یا باقری مدتها است که برای این مردم مرده اند. آقای دایی به چه جراتی به خود حق می دهید که میلیون ها ترک زبان را به بی غیرتی متهم کنید؟ آقای دایی چطور تازه متوجه شده اید که در ورزشگاه ها شعارهای نژاد پرستانه سر داده می شود. آقای دایی پس زمانی که در بازی پیروزی با تراکتور که در ورزشگاه آزادی برگزار شد و هواداران تیم محبوب تهرانی شما همه جانبه به سردادن شعارهای نژادپرستانه علیه مردم آذربایجان پرداختند کجا بودید؟ پس چرا آن روز چیزی نشنیدید؟ چرا کریم هم همچون شما کر و کور لال شد؟ یادتان رفته که رسول هنگام تعویض به سوی شما آمد و با اشاره به سوی هواداران پیروزی شما را خطاب قرار داد که آقای دایی اگر شما هم اهل آذربایجان هستید باید این رفتار و شعارها را محکوم می کردید که نکردید. پس چرا آن روز آذربایجانی نبودید؟ واقعا فکر کردید هوادارانی که امروز بر علیه شما شعار دادند دو کلاس سواد داشتند؟ آقای دایی بی غیرتی برازنده ی مردم آذربایجان نیست و بیشتر زیبنده شمایی است که هنوز پس از گذشت هشت هفته از شعارهای نژادپرستانه ی هواداران پیروزی باز هم از آنها حمایت می کنید و سعی در محکوم کردن مردم آذربایجان دارید. آقای دایی اندکی تامل کنید. گویی زر و زیور دنیا چشمان شما را چنان کور کرده است که حتی حاضرید برای متاع دنیا به مردم خود هم پشت کنید و جملگی آنها را بی غیرت خطاب کنید. آقای دایی بی غیرت افرادی هستند که ده ها هزار نفر در تهران علیه زبان و قومیت اشان شعار دادند و تنها واکنش آنها سکوت و لبخند رضایت از برد تیم تهرانی اشان بود. آقای دایی شما فرمودید کریم باقری جوانی خود را پای این تیم گذاشته است. واقعا کدام جوانی؟ کدام زحمت؟ مگر جز این است که باقری هم همچون شما در برابر شعارهای نژادپرستانه ی هواداران تیمش سکوت کرد و هیچ واکنشی نشان نداد؟ واقعا چه فکر کرده اید؟ خیال می کنید چون زر و زیور دارید همگی بايد مطیع شما باشند و شما را فرمانروا و شهریار خطاب کنند. دریغ و افسوس بر نام بلند و رعنای شهریار که واقعا بر تن شما گشاد است. شهریار ما کجا و شهریار پیروزی کجا. شهریار ما در خطاب فحاشان شعر معروف "الا ای تهرانیا..." را سرود و شما در جواب همان گروه سکوت کردید و مردم آذربایجان را بی غیرت خطاب کردید. آقای دایی شما برای این مردم مدت ها است که بی مفهوم و پوچ هستید. آذربایجان هرگز فرزندی به نام شما نداشته و نخواهد داشت. آذربایجان مهد ستار خان ها و دلاوران و شیر مردان و غیور زنان است نه جای وطن فروشان و زرپرستانی همچون شما.
حیدربابا ، مرد اوْغوللار دوْغگینان
نامردلرین بورونلارین اوْغگینان
گدیکلرده قوردلارى توت ، بوْغگینان
قوْى قوزولار آیین-شایین اوْتلاسین
قوْیونلارون قویروقلارین قاتلاسین

آدمک چوبی

کلمات قطار قطار در اذهان میلیون ها همزبانم ردیف شده اند، و بغض مسومی گلوی تک تک آنها را می فشارد.
درد جان سوزی بر دل های مردم آذربایجان سنگینی می کند و این درد باید بازگو شود تا آیندگان بدانند که پدرانشان با چه مشقت هایی مواجه شدند و در چه روزگاری عمر به سر بردند.
تاریخ تکرار شد. و پس از ده ها سال دوباره کسروی سر از خاک بیرون نهاد. ولی این بار نه از آن بارانی مشهورش خبری بود و نه از تئوری آذری خواندن میلیون ها ترک. این بار کسروی در کسوت یک مربی سرشناش و مشهور ظاهر شد. سال ها پیش رضا میر پنج گفته بود که برای تحقیر مردم آذربایجان باید یکی از میان خودشان را اجیر کرد و او کسروی را به خدمت گرفت و اینبار فردی به نام علی دایی از سوی یک مشت بی بته , وطن فروش نژادپرست برای سرکوب آذربایجان جامه ی ننگین خیانت را بر تن کرد. این بار مارهای ضحاک پان های آریامهری برای شکافتن جممه ی جوانان آذربایجان بر دوش های علی دایی روییدند.
آری ایران مال آذربایجان است و آذربایجان متعلق به ایران است. و این دو بدون هم بی مفهوم و بی معنا هستند. به حد کافی در طول تاریخ این مطلب را هم پدران مان و هم خود اثبات کرده ایم. جنبش مشروطه مال ایران بود که برای اولین بار دموکراسی را بر ایران سلطنتی حاکم کرد. جنبش مال آذربایجان بود و سود منفعت آن به چشم تمام مردم ایران رفت. جنگ شد. نه یک سال نه دو سال بلکه هشت سال جنگی فرسایشی و تحمیلی را با تمام وجود تحمل کردیم. لشگر عاشورا را یادتان رفته است. آن هم مال مردم آذربایجان بود. برادران باکری و رشادت هایشان یادتان رفته است؟ آنها اهل آذربایجان بودند و برای ایران جنگیدند. و اکنون :
آقای دایی زمانی که شما در ویلای خود در لاس وگاس خوشگذرانی می کردید باز هم ما اینجا بودیم و برای پیشرفت ایران تلاش و تکاپو می کردیم. شما ناراحتید که مردم آذربایجان همچنان به هویت و اصالت خود پایبند هستند و باز هم فریاد "یاشاسین آذربایجان" سر می دهند. شما از این ناراحت هستید که به جای کسروی و تقی زاده و کارنگ نام بلند (( ستارخان )) فریاد زده می شود. شما از این عصبانی هستید که به جای محمود ذکا و ذبیح بهروز و علی دایی همچنان نام (( مهدی باکری )) بر سر زبان ها است. شما از این ناراحت هستنید که مردم این دیار همچون شما تسلیم آسیمیلاسیون نشده اند.
آقای دائی هشیار باشید و کمی با دقت تر گوش فرا دهید. آن کسی که در ورزشگاه نامش طنین انداز شده بود
نام پر آوازه ی سردار ملی بود نه آتا تورک. آقای دائی با این سخنت کاملا مشخص شد اراجیفت نشات یافته ذهن بیمار چه کسانیست ! آقای دایی تنها ملتی از نام اسطوره های سایر ملل استفاده می کند که خود چیزی برای بروز دادن نداشته باشد.این مردم به حدی دارای غنای فرهنگی و تاریخی هستند که وصف حال آنها صدها سال زمان نیاز دارد. آقای دایی و مردم ایران این تنها ما نیستیم که ایرانی هستیم بلکه شما هم به اندازه ی ما ایرانی هستید و در قبال هم وطنان خود باید مسوول باشید. مردم بوشهر ایرانی نیستند؟ اگر هستند چرا به هویت، زبان و اصل و نسب این مردم توهین کردند؟کرمان جزء ایران نیست؟ اگر هست پس زمانی که تمام داشته ها و فخر و افتخار ما را به باد دشنام گرفتند کجا بودید؟ و مخصوصا آیا هواداران پایتخت نشین پیروزی ایرانی نیستند؟ پس اگر هستند چرا در مقابل دوربین های تلویزیونی با توهین به زبان، توهین به مادرمان آذربایجان اشک را از چشم هایمان جاری ساختند؟ شما آن موقع کجا بودید؟ هنگامی که شما در ویلای لاس وگاس خود و یا در پای تلویزیون به شعارهای هواداران پیروزی و کرمان و بوشهر می خندید ما اشک خون می ریختیم.
قلعه نوعی با اصفهان، یاوری با بوشهر، مایلی کهن با کرج، مظلومی با کرمان آمد و جواب توهین های هوادارانشان را با تشویق و خوش آمدگویی دادیم و جملگی لب به تحسین متانت و وقار این مردم گشودند. ولی دایی در کسوت کسروی آمد. و همچنان مارهای ضحاک بر دوشش قدرتنمایی می کردند. و آمد و در مقابل آذربایجان ایستاد و تنها پاسخ عملکرد خود را گرفت.
دوستان، فارس ها، کردها، بلوچ ها، شمالی ها، جنوبی ها و مردم ایران محض رضای خدا کمی منصف باشید. نگاهی به سایت و روزنامه ها و نوشته های تک تک خود بیندازید. ببینید با ما چه کرده اید. گاه ما را تجزیه طلب خواندید و گاه پان تورک. هرگز نخواستید بپذیرید که این آذربایجان بوده است که همواره سر این آب و خاک بوده است.ناراحت نشوید ولی اگر خوب بنگرید درخواهید یافت آذربایجان و آذربایجانی به نوعی ولی نعمت تان بوده است . گناه کردیم که از زبان و هویت خود که به دست شما هتاکی شده بود دفاع کردیم؟ چرا خود را به اندازه ای کوچک می کنید که مورد نفرت 35میلیون ترک زبان قرار گیرید؟ پس اگر ایرانی هستی اندکی تامل کن، اندکی به نوشته ها و گفته های خود بیاندیش و به ایرانی توهین مکن. زیرا آذربایجان هرگز مام میهن را رها مخواهد کرد. اینک دایی کسروی شده برای مردم خود و فردا هم برای شما کسروی خواهند تراشید پس با من باش تا همواره پشتیبانت باشم.
دایی تنها بازیچه است. دایی مترسکی چوبی است که زاییده ی دست های پدر ژپتیویی مجهول است.
آذربایجان و آذربایجانی هرگز جرعه ای از این خاک را نخواهد داد و تا آخرین قطره خون خواهد ایستاد و جواب اهانت های مشتی وحشی بی فرهنگ دور از تمدن را با تمام توان خواهد داد .

این پست در بالاترین

۱۳۸۹ شهریور ۲۹, دوشنبه

تورک ائلیم : فارس می نویسم چون...

فارسی می نویسم چون تورک ائلیم تورکی نمی داند
فارسی می نویسم چون تورک ائلیم از یادگیری زبان مادری خود محروم است
فارسی می نویسم چون تورک ائلیم به این زبان سواد آموخته
فارسی می نویسم چون تورک ائلیم زبان بیگانه را بهتر از زبان مادری خود متوجه می شود
فارسی می نویسم چون تورک ائلیم نمی داند زبانش سومین زبان زنده ی دنیاست
فارسی می نویسم چون تورک ائلیم نمی داند اصل پانزدهی در قانون اساسی وجود دارد که مسکوت مانده
فارسی می نویسم چون کودکان تورک ائلیم زنگ اول زبان فارسی دارند
فارسی می نویسم چون کودکان تورک ائلیم زنگ دوم تاریخ 2500 ساله پارسی دارند
فارسی می نویسم چون تورک ائلیم فقط و فقط فارسی می داند و بس
فارسی می نویسم اما از نوشته خود پشیمانم "
چشم به راهتان می مانم در " تورک ائلیم

۱۳۸۹ شهریور ۲۸, یکشنبه

درود به شرفت اقای دایی

Traxtorchi.ir
حرفهای نامربوطی که علی دایی پس از بازی با شهرداری بر زبان جاری ساخته تیتر اول برخی خبرگزاری ها شده است و ایشان خوراک خوبی برای رسانه های ضد تراختوری فراهم ساخته و شاید خوش خدمتی خود را نسبت به برنامه 90 و امثال ان به صورت تمام و کمال ایفا نموده است. مطمئنا باید منتظر باشیم تا در برنامه این هفته آقای نود ,  با اتکا به گفته های دایی هجمه سنگینی را بر علیه تماشاگران حاضر در استادیوم یادگار به راه انداخته و ذره ای از عقده هایش را بدین وسیله بگشاید.

«دایی:خودشان بی غیرت هستند که 90 دقیقه به من و کریم توهین کردند/در تبریز کسی برای فوتبال به ورزشگاه نمی آید»
بله آقای دایی , ما بی غیرت هستیم که در فصل پیش با وجود اینکه در تیم مقابلمان حضور داشتید یکصد هزار نفری برایتان دست زدیم و حضور شما را در زادگاهتان گرامی داشتیم.
ما بی غیرت بودیم و درک نکردیم که امثال شما را نباید تشویق می کردیم ولی درود بر غیرت و صد آفرین به شرفت که وقتی به ورزشگاه خانگیت پای گذاشتیم مورد هجوم هتاکیهای قومی و نژادی تماشاگرانتان قرار گرفتیم و شما هم بسیار شرافتمندانه رفتار نمودی و پس از پایان بازی اراجیفی را به خورد خبرنگاران دادی و باز هم ناجوانمردانه محکوممان کردی.
آقای دایی! ما در تعجبیم که چرا در آن زمان تماشاگران تیمت را متهم به قومگرایی نکردی و سخنی از باب نصیحت برایشان ابراز نکردی که دنبال برتری قومیتی نباشند برادر!
چرا در آن روز برایشان یادآوری نکردی که ما همگی هموطنیم و با توهین قومیتی حرمت همدیگر را نشکنیم ولی امروز به خاطر بی غیرت خواندنت ده ها هزار نفر عاشق به وطن را متهم به ناکرده ها و ناگفته هایشان می کنی!!واقعا برد و باخت در فوتبال برایت به این اندازه اهمیت دارد که چنین تهمت های سنگینی را نثار این عاشقان به مملکت خود روا می داری؟!!!
شما فرمودید که : « بی شرف و بی غیرت خودشان هستند که من و کریم را چنین خواندند »
ذهن پریشان و پرخاشگر و بی انصاف خویش را با این جمله در منظر عموم قرار دادی و به قول خودت توهین را با توهین جواب دادی. پس باز هم درود به شرفت!
باز هم جای شکرش باقی است که در مقابل فحشهای رکیک ناموسی تماشاگران سرخابی چنین مقابله به مثلی انجام نمی دهی و ادب و نزاکت را در برابر ایشان بطور کامل رعایت می کنی.
شما می گویی که در ورزشگاه یادگار آتا تورک را تشویق می کنند!! و فیلمش را هم دارید!! بسیار مشتاقیم که چنین فیلمی را منتشر کنید تا اراجیف گوییتان را بیش از پیش در انظار عموم آشکار سازی. ) البته خدمتتان عرض می نماییم اگر توهین های هواداران تیمت به ملت اذربایجان و مردم ترک زبان – طرفه انکه خود را جزوی از انان میدانی -  را در ورزشگاه نشنیده و ندیده اید ما میتوانیم فیلم این دیدار را که توهین ها در پخش زنده به صورت تمام و کمال عیان است  را به خدمت حضرت عالی برسانیم )
شما در جایی می فرمایید : « کجای دنیا سراغ دارید که به همشهری خود اینچنین توهین کنند؟ و چون در تیم مقابل حضور داریم به ما توهین کردند »
برای یک لحظه هم که شده به این حرفهای خود فکر کرده و اولین بازی فصل قبل در تبریز را به خاطر بیاورید. روزی که یکصد هزار نفر شما و کاپیتان تیمت را چندین دقیقه تشویق کردند, مگر آن روز در تیم ما بازی می کردید؟حتی وقتی کریم را بین دو نیمه به بازی فرستادی باز هم همان تماشاگران وی را تشویق کردند و در آن روز همان تماشاگرانی در استادیوم حضور داشتند که امروز آنان را به ناکرده هایشان متهم می کنی.
بله همان تماشاگران بودند که روزی شما را در شهرشان تشویق کردند!!
از خودتان بپرسید که چه کاری را کرده اید که نباید می کردید و چه کاری را باید انجام می دادید و انجام ندادید که لایق « هو » شدن در همان ورزشگاه گشته اید. شما وقتی صحبت از غیرت می کنید ناخودآگاه به یاد پول و شهرت می افتیم که البته چیز بدی هم نیست ولی داشتن ولع زیاد برای کسب آن و زیر پا گذاشتن وجدان برای رسیدن به آن همان غیرتی است که شما مدنظرتان است .
لازم است برایتان متذکر شویم که ما هواداران تراکتور و شهرداری که در ورزشگاه حاضر می شویم دنبال مسائلی که ذهن بیمارتان را پر نموده است نیستیم , تنها گناه ما این است که در شهر و دیار خودمان از تیمهای سرخابی حمایت نمی کنیم و این مسئله بسیاری را بمانند شما می رنجاند.
امیدواریم سلامتیتان را هرچه زودتر بدست آورید.

۱۳۸۹ شهریور ۲۷, شنبه

چندین بارشعار هویت طلبانه هوادارن شهرداری سانسور شد و دايي و باقري هم هو شدند

بازی امروز شهرداری و پیروزی در حالی برگزار شد که بازی تحت الشعاع دیدار رفت بین تراختور و پیروزی قرار گرفته بود ، تماشاگران بارها و بارها علیه نژاد پرستی در فوتبال ایران شعار دادند
هرگاه توپ به کریم باقری میرسید  از سوی هوادارن شهرداری هو میشد در اين بين علي دايي نيز بي نصيب نماند و هو شد.
چندید بار وقتی که هوادارن شهرداری شعار های تورک دیلینه مدرسه اولمالیدیر هر کسه
( مدرسه به زبان تورکی ) و شعار اورومو گولی سو ایستیر ( دریاچه اورمیه آب میخواهد) و آذربایجان وار اولسون ایستمین کور اولسون( آذربایجان زنده باد دشمنانش کور باد ) و شعار فدراسیون ایران دشمن آذربایجان را سر دادند صدای ورزشگاه را کاملا بستند 
این دیدار با نتیجه یک بر یک مساوی خاتمه یافت
این پست در بالاترین

دکتر محمودعلی چهرگانی رهبر جنبش بیداری ملی آذربایجان

محمودعلی چهرگانی- چهرقانلی- در سال 1958 میلادی در شهرستان شبستر روستای چهرگان- چهره قان- آذربایجان متولد گردید. پدر بزرگش ستارخان چهرقانلی از شخصیت های بنام دورخویش بود.وی فردی روشنفکر بود ودرسه انقلاب کبیر آذربایجان-جنبش مشروطه، جنبش آزادستان و جنبش حکومت ملی بصورت فعال شرکت نموده بود و از رهبران سرشناس این جنبش ها بشمار می آمد. پدرش باباخان معلم بود و راوی احوالات پدرش بر فرزندان خویش. او به خاطر تدریس به زبان تورکی در مدارس مدام توسط ساواک دستگیر و تحت فشار و شکنجه قرار میگرفت. محمود در چنین خانواده ای تربیت شد. محمود چهرقانلی تحصیلات ابتدائی و راهنمائی اش را در قصبه چهرقان و شهرستان شبستر سپری کرد سپس وارد دانشسرای تبریز گردید. از سال 1970 به عنوان سرباز معلم و پس از آن نیز بصورت معلم در روستاهای آذربایجان مشغول به تدریس شد. باشرکت در کنکور سراسری وارد دانشگاه تبریز گردید و دوره کارشناسی رشته زبان و ادبیات فارسی را بپایان رساند. تحصیلاتش را در دوره فوق لیسانس در رشته زبانشناسی عمومی در دانشگاه تهران مقطع دکترا و مدرسی دانشگاه در دانشگاه تربیت مدرس تهران بپایان برد. عضو هیات علمی دانشگاه های تهران و تبریز بود. رساله وی –مقایسه مورفیم و فنونیم لغات ترکی و فارسی- در آکادمی علوم ملی جمهوری آذربایجان تحت مذاکره قرار گرفت و چهرگانی به درجه پروفسوری علمی فیلولوژی- زبانشناسی- ارتقا یافت. از سال 1989- 1990 وارد فعالیت های ملی- فرهنگی گردید. اولین کلاس های زبان و ادبیات ترکی را وی در سالهای 90 با زحمات بسیار و تحت فشارهای شدید در دانشگاه های تهران و تبریز گشود ولی این رشته هاپس از اندکی به دستور رژیم بسته شد. در سال 1995 در انتخابات مجلس شورا شرکت نمود و حین تبلیغات انتخاباتی اش برای اولین بار بصورت علنی و عمومی به بیان حقایق آذربایجان و ملل محروم ایران پرداخت. وی برای اولین بار بصورت گسترده مشکل ملت ها را مطرح نمود و خواستار اجرای ماده های معوقه قانون اساسی گردید.. ماده هایی چون اصل پانزده و نوزده که در این اصول بر برابری ملت ها و خلق های ایران اندکی اشاره گردیده است. وی می گفت : من با چکمه های ستارخان به مجلس خواهم رفت. به محض اینکه دکتر چهرگانی شروع به فعالیت های ملی – سیاسی نمود رژیم نژاد پرست  تهران بصورت های مختلف بر علیه وی شروع به شایعه پراکنی و تبلیغات منفی نمود. بدون توجه به شایعه پراکنی رژیم مردم آگاه و غیور آذربایجان حمایت بسیار گسترده ای از وی به عمل آوردند. شعار مشهور اوایل انقلاب "آذربایجان اویاقدیر انقلابا دایاقدیر!": "آذربایجان بیدار است پشتوانه انقلاب است " پس از آن تغیر یافت به شعار ملی "آذربایجان اویاقدیر چهرقانی یه دایاقدیر!": "آذربایجان بیدار است پشتوانه چهرگانی است" تبدیل شد. این فریاد مردم هر روز در تبریز رژیم را میلرزاند. وی با بیش از 600 هزار رای، برنده انتخابات از حوزه تبریزگردید ولی رژیم توسط رادیو تلویزیون و مطبوعات به تبلیغ اخبار دروغ درباره انصراف وی نمود. وی در روز انتخابات به دستور آیت الله خامنه ای و پس از سخنرانی سردمدار رژیم در خطبه های نماز جمعه درباره اش دستگیر و راهی زندانهای مخوف وزارت اطلاعات و امنیت جمهوری اسلامی گردید.  جلادان رژیم متوسل به شکنجه گردیدند ولی چهرگانی حاضر به سخنرانی در تلویزیون نشد و از خواسته هایش دست نکشید . چهرگانی در زیر شکنجه ماموران رژیم دچار سکته مغزی گردید ولی باز هم تسلیم نشد. " ...من خالقیمین گؤزونون ایچینه باخیب ، آند ایچمیشم ، اونلارلا ایلقار باغلامیشام اونلارین حاقلارینی آلاجاغیما و قورویاجاغیما سؤز وئرمیشم، من یالنیز مللتیمین ائلچی سی- وکیلی- اولماق ایسته ییرم ، ئوله رم خالقیما دؤنوک چیخمارام..." : " ...من چشم در چشم ملتم ایستادم و سوگند یاد نمودم، با آنها پیمان بستم به آنها قول دادم که از حقوقشان دفاع کنم من می خواهم فقط نماینده ملتم باشم، من هرگز به خلقم خیانت نمی کنم..." تظاهرات های صد هزار نفری در تبریز وشهرهای آذربایجان در دفاع از وی ،اعتراضات مجامع بین المللی ، اعتراضات آذربایجانیها در خارج از کشور، اعتراض کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل متحد و سازمان عفو بین الملل سبب گردید که رژیم بناچار وی را که در وضعیت بسیار وخیمی روانه زندان خانگی کند . حتی از مراجعت پزشکان به خانه وی نیز جلوگیری میشد. چهرگانی پس از آن بارها زندانی گردید. تحت عناوین مختلف و اتهامات ساختگی بسیاری به بیدادگاه های فرمایشی رژیم کشانده شد. در زیر شکنجه برای دومین بار دچار سکته مغزی شد. در زندان تبریز 35 روز اعتصاب غذا نمود و وقتی آزاد گردید کی، خونریزی شدیدی در معده اش شروع شده بود و در حال مرگ بود. خانواده و فرزندانش نیز بشدت تحت تعقیب و فشار رژیم بودند. ولی وی تا آخر گفت: " ئولمک وار دؤنمک یوخ": " میمیرم ولی از راهم بر نمی گردم" . پس از مراجعه دبیر کل سازمان ملل ، کمیسیون حقوق بشر و سرپرست سازمان عفو بین الملل و دیگر سازمانهای بین المللی و اعتراضات مردمی در داخل و خارج رژیم نژاد پرست ایران مجبور شد برای معالجه جسمی اش به وی اجازه خروج از کشور دهد. وی از اوایل سال 2002 در سفر است. سفر تاریخی وی به خارج از کشور همچون مبارزه اش در داخل تبدیل به یک حرکت بسیار قدرتمندی گردید. مسئله آذربایجان  توسط وی بصورت یک مسئله حساس بین المللی مطرح گردید. وی با نمایندگان پارلمان اروپا، نمایندگان پارلمان کشورهای اروپایی از جمله آلمان، سوئد، دانمارک، فرانسه، و نمایندگان دولت های فوق، وزرای خارجه و معاونین وزرای خارجه کشورهای اروپائی، دبیر کل شورای اروپا جناب والتر شوویمر، نمایندگان اتحادیه اروپا، نمایندگان کشورهای آذربایجان و تورکیه، رهبران احزاب حاکم و مخالف این کشورها، نمایندگان رسمی ایالات متحده آمریکا، با بیش از0 5 نفر از اعضای کنگره و سنای آمریکا، با معاونین و مشاورین رئیس جمهوری آمریکا در کاخ سفید، وزارت امور خارجه، وزارت دفاع آمریکا، سازمان ملل متحد، روسای سازمان حقوق بشر و عفو بین الملل دیدارهای مثمر ثمری انجام داد و مسئله ملت های تحت ستم رژیم ایران را به یک مسئله روز، مهم و حساس مبدل نمود. مسئله ای که حتی تشکیلات ها و احزاب بظاهر دموکراسی و آزادی خواه ! خارج نشین نیز تلاش بسیاری برای سرپوش گذاشتن به این مسئله صرف نموده بودند و مینمایند. دکتر محمودعلی چهرگانی رهبر حرکت ملی آذربایجان و جنبش بیداری ملی آذربایجان  میباشد

۱۳۸۹ شهریور ۲۶, جمعه

مقبره كوروش يا " مقبره مادر سليمان " ؟!


در این عکس تصوير فردي به نمايش گذاشته شده است كه براي اظهار بندگي به كوروش سر سلسله هخامنشيان ‘ به پاي مقبره اي كه به نام وي در پاسارگاد منسوب است ‘ افتاده و بر خاك آن سجده مي كرد !
و اين در حالي است كه بنايي كه به نام مقبره كوروش در پاسارگاد مشهور است نمي تواند قبر كوروش هخامنشي باشد !
قبر كوروش كه گفته مي شود در پاسارگاد است ، افسانه اي بيش نمي تواند باشد ؛ زيرا آنچه كه امروز به قبر كوروش مشهور است در كتابهاي تاريخي حمداله مستوفي و ديگر سياحان و مورخان قرون گذشته و در ميان مردم محل به " مقبره مادر سليمان" مشهور بوده كه در دوره پهلوي اول آنرا به نام "مقبره كوروش " به مردم معرفي كردند !
پاسارگاد به چندين دليل نمي تواند مقبره كوروش باشد كه به سه تا از آنها اشاره مي شود

1 ـ كوروش در جنگ با ماساژتها ، يعني با تركان ماقبل ميلاد مسيح ، به دست ملكه توموروس ‘ بانويي كه رهبري و پادشاهي ماساژتها را به عهده داشته كشته مي شود ، محل كشته شدن كوروش طبق روايت هرودوت ، شمال رودخانه آراكس ( آراز = ارس ) بوده ، ولي پير نيا مورخ ايراني بر هرودوت ايراد گرفته و محل كشته شدن وي را نه شمال ارس بلكه شمال رود جيحون مي داند ؛ با توجه به نوشته هاي تاريخي هرودوت و پيرنيا ‘ و تاكتيكهاي قرون گذشته تاريخي و حتي كنوني ‘ اصولا در جنگ، فرمانده كل قوا در پشت و منتها اليه لشگر و مسئول فرمان حمله و تنظيمات قوا ست ؛ وقتي درجنگي فرمانده كل قوا (كوروش ) كشته مي شود ، يعني شكست كامل لشكر مهاجم و نابودي كامل قواي مهاجم كه نتيجه اش جز از بين رفتن روحيه مقاومت سربازاني كه احتمالا از جنگ جان سالم بدر برده اند و پا به فرار گذاشتن كساني كه كشته نشده اند نيست ! در موقعيتي كه كوروش كشته مي شود و سرش از تنش جدا مي شود و به دست ملكه تومروس مي افتد ، كدام سرباز زنده مانده پارس و با كدام روحيه و جرئت مثلا مي رود و جسد بدون سر كوروش را از ميان سربازان فاتح تومروس پيدا ميكند و كشان-كشان از ميان آنها خارج مي كند و با پاسارگاد مي برد ؟!

2 ـ اگر كوروش در شمال ارس كشته شده باشد فاصله اين مكان تا پاسارگاد به بيش از 1500 كيلو متر و اگر در شمال رود جيحون كشته شده باشد به بيش از 2000 كيلومتر مي رسد ،فرض كنيم سرباز پارس با روش و ترفند خاصي كه بر كسي روشن نيست جسد كوروش را از ميان لشگر پيروز تركان ماساژت بيرون آورده باشد، در آن زمان اين فاصله 1500 يا 2000 كيلومتر را همراه باجسد با چه وسيله اي تا پاسارگاد طي كرده كه سربازان پيروز ماساژت نتوانستند وي را تعقيب كنند و سرباز پارس با خيال راحت جسد كوروش را تا پاسارگاد برده و جسد هم متلاشي نشده است ؛ بطور متوسط انسان در يك ساعت مي تواند 6 كيلومتر راه طي كند و اگر فرض كنيم سرباز پارس روزي 10 ساعت راه طي كرده باشد و اگر جنگ در شمال رود ارس اتفاق افتاده باشد حداقل مدت 25 روز و اگر جنگ در شمال رود جيحون اتفاق افتاده باشد حد اقل 33 روز طول مي كشد كه اين سرباز بدون استراحت ‘ جسد را به پاسارگاد ببرد كه در اين مدت جسد كاملا متلاشي مي شده است .

3 ـ كوروش دين زرتشتي داشت و در آيين زرتشت اجساد مردگان را دفن نمي كردند ( زرتشتيان تا چندي پيش هم مردگان خودرا دفن نمي كردند ؛ الان از روش مدرن براي توجيه مسئله استفاده مي شود ) و اجساد مردگان را بر بالاي تپه ها مي گذاشتند تا طعمه پرندگان گوشتخوار و درندگان شود ؛ ( تپه اي در غرب شهر يزد در گذشته مختص مردگان زرتشتيها بوده است ) چرا كه معتقد بودند جسم مرده نجس است و با دفن شدن ، خاك پاك را هم نجس مي كند؛ حال اگر بر فرض محال اين جسد به پاسارگاد هم آورده شده باشد ، جسد كوروش طبق آيين زرتشت نمي توانست دفن شود و مقبره اي هم برايش ساخته نمي شد !
لذا پاسارگاد به هيچوجه نمي تواند مقبره كوروش باشد و اگر مقبره مادر سليمان هم نباشد مكان مقدسي براي مسلمانان محل بوده كه به " مقبره مادر سليمان " مشهور بوده است.

هيچ امپراتوري نتوانست دل از زيباييهاي استانبول بركند

فرودگاه فعال و بزرگ آتاتورك پذيراي دهها پروازي بود كه تقريبا همزمان باهم فرود آمده‌بودند. وضعيت منضبط و پيش‌بيني شده فرودگاه امكان توجه و ارائه خدمات موردنياز به مسافران را فراهم مي‌كرد. 





هيچ چيز به اندازه پيدا كردن يك بليط ارزان قيمت براي سفر به اين گوشه و آن گوشه دنيا مرا خوشحال نمي كند. روزهاي سرد و برفي آخر ماه مارس را در شهر استكهلم  به اميد سفري به تركيه سپري مي كردم. گردش چند ساعته در سايت هاي سفري و صفحات شركتهاي هواپيمايي وقتم را پر مي كرد و بلاخره سايت محبوب " آخرين دقايق"  lastminutes.com  به استانبول رسيدم. SAS مشكلم را حل كرد. 28 مارس 2008 با پرواز مستقيمي از شركت هواپيمايي سوئديِ ساس (اِس آ اِس) فرودگاه فعال و بزرگ آتاتورك پذيراي دهها پروازي بود كه تقريبا همزمان با هم فرود آمده بودند. وضعيت منضبط و پيش بيني شده فرودگاه امكان توجه و ارائه خدمات موردنياز به مسافران را فراهم مي كرد. در همان لحظات اوليه حس كردم كشور همسايه ما به موضوع توريست و پذيرايي از آنها به خوبي آشنايي دارد و اهميت مي دهد. بعدها كه اطلاعاتم را در محيط كاملتر كردم، متوجه شدم در تركيه صنعت توريست ظرف دهه هاي اخير با سرعت بي‌نظيري گسترش يافته و مدرن شده است.  منابع اطلاعات خبري تعداد توريستهاي بازديدكننده از تركيه را در سال 2006، رقمي بيش از 23 ميليون نفر ارزيابي كرده اند. حال متوجه مي شدم كه بطور مثال، چطور در اكثر خيابانهاي شهر استكهلم در آفيشهاي بزرگي به سوئدي ها توصيه مي شود كه تعطيلاتشان را در تركيه بگذرانند.با اتوبوس فرودگاه راهي شهر شدم. گلكاري هاي كنار جدولهاي خيابان و ميدانهاي مسير راه، دقت و وسواس تركها در ارائه تصويري مناسب از شهر استابول را نشان مي داد. اولين چيزي كه در استانبول توجه مرا جلب كرد، تميزي آن و تعداد زياد مرداني بود كه در رفت و آمد بودند. بلافاصله سئوالي از ذهنم گذشت "پس، زنهاي ترك كجا هستند؟".به محض آنكه ساكم را در هتل به زمين گذاشتم از هتل بيرون Grand Thahir  در هتل سه ستاره تميزي به نام گراند تاهير جستم. جهاني از رنگ و زيبايي در مقابل خود مي ديدم كه قصه هزار ساله آن مكاني بود كه مرا به آنجا كشانده بود. زيبايي پرابهت استانبول چشم هربيننده اي را براحتي مي تواند به دنبال خود بكشد. قدم زدن پيش از غروب آفتاب، در شهري كه هم به غرب و هم به شرق تعلق دارد، مرا به هيجان آورده بود.  استانبول نه تنها بستر تلاقي آبهاي درياه سياه، درياي مرمره و خليج شاخ طلايي است بلكه نقطه اتصال حوادث تاريخي كشورش نيز مي باشد. بي تقدير نيست كه هر امپراتوري هم به آنجا آمد، نتوانست دل از زيبايي استانبول بكند و آنجا را پايتخت خود نداند. امپراتوريها يكي پس از ديگري رفتند اما استانبول با گذشته غني و درخشان خود باقي ماند. و امروز با هزاران قصه اي كه در سينه دارد، ميهمانان خود را از هرگوشه جهان پذيراست. ديدن صدها توريستي كه در آن فصل سرد با آرامش در پياده روهاي خيابان استانبول قدم مي زدند و به سردي هوا بي اعتنا بودند، توجه مرا جلب كرده بود.  نقشه آن شهر بازگوي وجود صدها مسجد، كليسا و موزه و بيكران امكاني بود كه دست هر مسافري را براي سليقه هاي خود بازمي گذاشت. بسياري از قسمتهاي تاريخي شهر استانبول در سال 1985 از طرف يونسكو، ميراث فرهنگي جهاني شناخته شده است. چنين اعتبار جهاني بر شهرت و افزايش آوازه نام استانبول بقدر كافي افزوده است

۱۳۸۹ شهریور ۲۳, سه‌شنبه

آزادی ۲ تن از مدیران سایت تراختورفنس

خبر های جدید حاکي از دستگیری ۵ تن از مدیرای سایت  ورزشی تيراختور فنس و بازجویی آنها و آزادی ۲ تن از آنها میباشد.
 عصر یکشنبه در پی مسدود شدن سایت تراختورفنس و دستگیری ۵ تن از مدیران آن سایت, عصر روز دوشنبه ۲ تن از مدیران سایت ورزشی تراختور فنس  آزاد شدند .

م-ر و س-م ۲ تن از مدیرانی که پس از تعهد نهایی آزاد شدند . از دیگر افراد بازداشت شده خبرهای جدیدی در دسترس نیست
این پست در بالاترین

۱۳۸۹ شهریور ۲۲, دوشنبه

بهرام خان مشيري اوغور بخير!

اخيراً ويديوئي در يوتيوب از آقاي بهرام مشيري در باب بوزقوردها و هواداران تراختور ديدم كه پر بود از دروغ و توهين و قلب واقعيت. گويي به يك باره اين استاد دانشگاه نديده و تاريخدان تاريخ نخوانده از خواب خرگوشي برخاسته و از صداي فرياد هاراي هاري من تركم و ترك ديلينده مدرسه و ... خواب نما شده است.
آقاي مشيري اوغور بخير! واقعاً ببخشيد كه حظ پاي منقل شما را فعالين آزربايجان بر هم زدند. اينجانب براي اينكه دفعه بعد اينگونه خواب نما و مشوش نشويد مطالبي را عرض مي كنم تا خوابتان به كلي از كله مبارك بپرد و چرتتان زايل گردد زيرا همانگونه كه خودتان فرمايش فرموديد داستان يك جور ديگري شده و بايد امثال شماها از خواب بيدار شويد.
اولا كه اين گرگ (بوزقورد) كه شما را اين همه عصباني كرده و البته بسيار هم ترسانده يك توتم است. ملت ترك هم مثل خيلي از ملت هاي قديم يك حيوان را بعنوان نماد براي خود برگزيده است مثلا روس ها خرس را دارند و فرانسوي ها خروس را برگزيده اند و پرس ها شير را برگزيده اند . منتها اين شير شمشير بدست شما مفنگي شده و شمشير را بر زمين انداخته و بجايش وافور را برداشته ، اما گرگ ما با صلابت و افتخار هر روز در سايه بيداري ملت ترك توانمند تر ميشود. توصيه مي كنم توتم خود را از شير به روباه تغيير دهيد كه به حق برازنده تان مي باشد.
دوم اينكه خدا وكيلي از هشتصد سال پيش كه شعوبيه ظهور كرده و شما يكي از متاخرين اين حركت ناميمون مي باشيد كدام دانشمند و تاريخ دان و بزرگ اهل قلمي جز فردوسي (پيغمبر توهين و افترا) و فهرست مجعول ابن نديم و تاريخ نويسان صد ساله اخير (كه كاري جز كپيه برداري از روي دست تاريخ سازان يهودي نتوانسته اند انجام دهند ) داشته ايد كه بزرگان حركت ملي آزربايجان را جاهل مي دانيد. كدام دانشمند و تاريخ نويس و زبان شناس شما قطره اي از عمق و وسعت علمي امثال دكتر زهتابي و دكتر هيئت و دكتر براهني و ... را دارد.  شما چطور بخود اين افترا را مي زنيد كه ضد استبدادي هستيد و آن وقت فعالين آزربايجاني ميگويند با استبداد كاري نداريم و كار ما با فارس ها است. نخست اينكه در صد ساله اخير تمام حركت هاي ضد استبدادي از آزربايجان شروع شده است. دوم اينكه اين صد سال تجربه به ما ياد داده كه نبايد با نتيجه بلكه بايد با علت بايد مبارزه كرد، لذا ملت ترك آزربايجان بدرستي فهميده است كه بايستي ابتدا خود را بايد از زير يوغ نژادپرستي فارس بيرون آورد و سپس با مظاهر آن مبارزه كند.
 سوم اينكه در كجا يك منسوب حركت ملي آزربايجان سراغ داريد كه به تاجيك و فارس و كرد و ... توهين كرده باشد. تمام دشمني حركت آزربايجان با استبداد و نژاد پرستي است. شما مي گوييد آزربايجان سر ايران است. من مي پرسم اين چگونه سري است كه زبان ندارد و بايد ميمون وار زبان بيگانه را تلفظ كند. شما ميگوييد هر كس پنج سال آمريكا آمده آمريكايي شده اما شما هزار سال است ايراني نشده ايد؟! در پاسخ مي گويم اگر سرتان را كمي از شاهنامه و تاريخ نويسي هاي شعوبيه و يهود بيرون بكشيد خواهيد ديد كه اين ترم اين محصول همين صد سال اخير است. ديگر اينكه همين مقايسه آمريكا و ايران اتفاقاً مقياس خوبي است براي قياس و درك بهتر موضوع. آمريكا كشوري است كه در آن فحش و جوك و استهزاي نژادي جرم است ولي در ايران و فرهنگي كه شما منسوب آن مي باشيد جوك و توهين و افترا به ترك و عرب و بلوچ نشانه تفضل و فرهيختگي است.
 در آمريكا كسي را به جرم آموزش زبان مادري و انتشار روزنامه و مقاله و ... زنداني و شكنجه نمي كنند ولي در ايران شما (همان سرزمين جاويد خودتان) آدم ها را به جرم انتشار تقويم تركي دادگاهي مي كنند و به زندان مي اندازند. در آمريكا اگر بيش از شش بچه در يك مدرسه به يك زبان سخن بگويند و يا زبان مادري متفاوتي داشته باشند مدرسه موظف است در صورت درخواست والدين براي آنان معلم آن زبان بخصوص را تعيين كرده و به آموزش زبان مادري آنان مبادرت كند. حال خود ببينيد كه چه قياس مع الفارغي كرده ايد. صد البته كه ترك صد هزار سال ديگر هم در اين مملكت ايراني نخواهد شد و ترك باقي خواهد ماند. جناب آقاي مشيري اگر شما واقعاً انسان هستيد و آزاده و ضد ديكتاتوري اول بايد اين همه توهين و افترا به ملل ساكن در ايران را محكوم كنيد و بعد به فكر دمكراسي باشيد . ملت ترك آزربايجان دمكراسي توهين و يك فرهنگي و يك زباني و غلبه يك ملت بر ملل ديگر را نه مي پسندد و نه قبول خواهد كرد، شما هم بهتر است دمي به دود و لبي به پياله داشته باشيد فقط مواظب باشيد سنكوپ نكنيد!
این پست در بالاترین

۱۳۸۹ شهریور ۲۰, شنبه

قاجاریه ایران را به آستانه دنیای مدرن رساند

احمد شاه سه دختر و یک پسر داشت که از بین آنها، یکی از دخترها الآن زنده است و در حومه شهر ژنو در سوئیس زندگی می کند.  

همچنین از احمد شاه نوه های زیادی مانده که بعضی از آنها همسران خارجی برگزیده و کمابیش در جامعه میزبان حل شده اند اما بعضی دیگر هویت ایرانی خود را حفظ کرده و خیلی هم به ایران علاقمندند.
احمد شاه سه برادر تنی داشت: محمدحسن میرزا که ولیعهد بود و در سال 1943 میلادی درگذشت، سلطان محمود میرزا که در سال 1988 در اویان فرانسه فوت شد و پدرم سلطان عبدالمجید میرزا که در سال 1975 در پاریس از دنیا رفت. 
او یک برادر ناتنی هم داشت که از همسری که محمد علی شاه پیش از ازدواج با ملکه جهان، مادر احمد شاه داشت به دنیا آمده بود. 
برادران احمدشاه همگی از ایران رفتند اما برادر ناتنی او و اولادش در ایران ماندند. 
پس از شهریور 1320 خورشیدی (1941 میلادی) که رضاخان از حکومت کنار گذاشته شد این ایده مطرح شد که سلطان حمید میرزا، پسر محمدحسن میرزا را به ایران برگردانند و پادشاه کنند. 

سلطان حمید میرزا در دانشکده دریانوردی تحصیل کرده و به ناوگان بازرگانی بریتانیا پیوسته بود اما با راه افتادن جنگ جهانی دوم به نیروی دریایی منتقل شده و افسر نیروی دریایی بریتانیا شده بود و همین موضوع مشکلی برای به سلطنت رساندنش بود و این موضوع در همان حد صحبت باقی ماند. 
احمد شاه هیچگاه کنار گذاشتنش از سلطنت را نپذیرفت و آن را قانونی ندانست، محمد حسن میرزا هم پس از مرگ احمد شاه خودش را در روزنامه های اروپا به عنوان وارث تاج و تخت ایران اعلام کرد اما ادعای خاندان قاجار بر تاج و تخت با مرگ محمد حسن میرزا دیگر هیچگاه جنبه رسمی پیدا نکرد. 
به نظر من در همان زمان احمد شاه در ایران افرادی مثل مصدق، قوام السلطنه و دیگران بودند که اگر سلطنت احمد شاه ادامه می یافت می توانستند با کمک برخی از رجال آن زمان که افرادی قوی بودند دموکراسی رجالی در ایران برپا کنند و این دموکراسی رجالی بمرور، همان گونه که در ممالکی همچون انگلستان پیش آمد، به دموکراسی ملی بینجامد. 
من معتقدم که بریتانیا نقش فعالی در ساقط کردن خاندان قاجار از قدرت داشت و این را قبول ندارم که می گویند عوامل بریتانیا بدون اطلاع دولت مرکزی این کشور در روی کار آوردن رضا خان شرکت کردند. 
من فکر نمی کنم که مملکتی مثل بریتانیا که در آن زمان امپراتوری قوی ای بود، سفارتخانه اش در تهران بدون توافق دولت مرکزی اقدامی بکند.
در وزارت خارجه بریتانیا دفاتری هست که سیاست بلندمدت این کشور را تعیین می کند، منقرض کردن سلطنت قاجار هم حتماً از همان سیاستهایی است که در این دفاتر تعیین شده و مورد قبول مقامات بریتانیایی بوده است. 
خاندان قاجار در آن دوران مشکل خدمات بزرگی به ایران کرد، آغامحمد خان قاجار این مملکت را که در قرن هیجدهم پاره پاره شده بود یکپارچه کرد و هیجده سال جنگید تا تمامیت ارضی آن را تأمین کند. 
در دوران ناصرالدین شاه چون ایران در صلح به سر می برد و جنگی رخ نداد، فرهنگ و هنر و ادبیات پیشرفت کرد و نوعی رنسانس بوجود آمد که آثار آن هنوز در ایران مشهود است. 
ارتش نوین ایران را هم عباس میرزا، ولیعهد فتحعلی شاه با کمک خارجیان و بخصوص فرانسویها شکل داد. 
 

این پست در بالاترین

از حق و حقوق اوليه خود صحبت كرديم، پان تورك شديم و تجزيه طلب

• از آنها خواستيم اصل ۱۵ و ۱۹ قانون اساسي را اجرايي كنند. و بگذارند كودك آذربايجاني به زبان مادر خود تحصيل كند و از خود بيگانه نشود. اما گوش شنوايي نبود.

• از آنها خواستيم تاريخ صحيح اين مملكت را به كودكانمان بياموزند و ما را غير ايراني مهاجم به ايران معرفي نكنند كه زبان خود را به آريايي ها تحميل كرده اند آنها در جواب قصد تعويض نامهاي تركي را كردند. و كردند

• گفتيم حرمت هموطنهاي ترك خود را نگهدارند. اما در پاسخ به ماهي صفت ها لوح تقدير دادند. در سريال هاي تلويزيوني زبانمان را وسيله تفريح كردند.

• گفتيم روستاهاي آباد آذربايجان از سكنه خالي مي شود. در عوض ، سرمايه گذاري در خراسان و تهران و اصفهان و كرمان را تسريع كردند.

• از آنها مجوز محكوم كردن جنايات ارامنه در قاراباغ را خواستيم . در مقابل ارامنه را مجوز دادند كه در تهران شعار مرگ بر تركيه و آذربايجان دهند.

• در قلعه بابك شعار داديم حقوق ما تركان را بدهيد ، سركوبمان كردند و گفتند شما ترك نيستيد ، آريايي اصيل و آذري زبان هستيم.

• خواستيم اسامي تركي براي كودك ، مغازه و خيابان خود انتخاب كنيم گفتند مبادا كه امنيت ملي خدشه دار مي شود.

• گفتيم ما تركها نيز هم وطن شما هستيم ،‌ هستيم و حق و حقوق داريم . عيد را به تمام فارسي زبانان تبريك گفتند و شعار ستارگان فارسي را براي تيم ملي انتخاب كردند. و پول فارس ستايي چاپ كردند.

• از حق و حقوق اوليه خود صحبت كرديم. پان تورك شديم و تجزيه طلب.

• سرافكنده كردن كودكان ترك زبان از بابت ميليونها جوك و دهها فيلم سينمايي و مطلب تحقير زبان تركي.

آيا اين اجحافات و بي عدالتيها را نيز آمريكا و انگليس در حق ما روا مي دارند؟! آيا آمريكا و انگليس و تركيه و آذربايجان آنچنان بر مملكت ايران حاكم هستند كه صد ها هزار آذربايجاني خشمگين را با يك كاريكاتور روانه خيابانها مي كند كه گاز اشك آور و باتوم و گلوله نوش جان كنند؟! چگونه است كه آذربايجاني صداي گوش خراش دهها كانال تلويزيوني و راديويي دولتي را نمي شنوند و نوشته هاي دهها روزنامه و نشريه دولتي را نمي بينند ، آنگاه زمزمه خارجيان را به راحتي پذيرا مي شوند؟! چرا در كشور ما ريشه همه درها را بايد در خارج جست ؟! بعد از قيام عظيم ۲۹ بهمن ۱۳۵۶ در شهر تبريز رژيم پهلوي گفت كه تظاهرات كنندگان از آن سوي مرزها آمده بودند ! از آنسوي مرزهايي كه پرنده را نيز هنگام عبور با گلوله مي زنند!

اما بشنو! امروز اين صداي ترك است ! صدايي كه ۸7 سال قصد خفه كردن آن را داشتند. اما اين ملت گويي روحي جاويدان دارد كه ستمگران تاريخ را به چالش كشيده است! امروز اين ملت فرياد مي كشد:

نه من از تو برترم و نه تو از من. انسانم و حق و حقوق انساني خود را مي خواهم. اگر مرا به عنوان يك هموطن قبول داري پس:

زبان من هم مانند زبان تو بايد رسمي شود

همانند كودك تو كودك من نامش را مادرش خواهد گزيد و در مدارس و دانشگاه به زبان او تحصيل خواهد كرد

همانند تو ، در اداره و دادسراي محل زندگاني خود به زبان مادري ام سخن خواهم گفت و خواهم نوشت و همانند تو ، از راديو و تلويزيون زبان مادري خود را خواهم شنيد

اگر من زبان تو را فرا مي گيرم ، تو هم زبان مرا فرابگير

بگذار احزاب و تشكيلات خود را تشكيل بدهم

اگر تو فرهنگستان زبان داري من هم فرهنگستان زبان توركي خواهم داشت

حکومت پلید خامنه ای بازم جر زد / تبعه آمریکایی آزاد نخواهد شد

بازم فرعون تصمیم گرفت که این سه تبعه آمریکایی همچنان در سیاه چال های منحوس رژیم بمانند و به آغوش خانواده هایشان باز نگردند به گزارش «فردا»٬ جعفری دولت آبادی شامگاه جمعه ۱۹ شهریور به پایگاه اطلاع‌رسانی دادسرای عمومی و انقلاب تهران گفت به دلیل عدم طی شدن فرایند قضایی در پرونده متهم آمریکایی یاد شده ، آزادی وی که برخی سایتهای خبری اعلام کرده اند ، منتفی است
این پست در بالاترین

۱۳۸۹ شهریور ۱۹, جمعه

سگان خامنه ای کثافت قلاده پاره کرده بودند / ضرب و شتم هوادار تراکتور سازی توسط مزدوران لباس شخصی

بعد از پایان بازی و در اتوبان شهید کسائی دو نفر از سگان ولایت یکی از هواداران تراکتور سازی که سرتا پا لباس قرمز پوشیده بود را دستگیر کرده ( دلیل دستگیری نامشخص ) و داخل ماشین نیروی انتظامی میکنند و در حین  حرکت کردند در حالی که درب ماشین باز بود شروع به ضرب وشتم میکنند . مردم بعد از دیدن این صحنه به طرف ماشین نیروی انتظامی که در ترافیک اتوبان گیر کرده بود با سنگ حمله میکنند و نیروی خائن انتظامی نیز به طرف مردم یورش می آورد که منجر به درگیری بین مردم و سگان ولایت میشود. در این درگیری شیشه های اتوبوس یگان ویژه و ماشین نیروی خائن پلیس شکسته میشود
این پست در بالاترین

۱۳۸۹ شهریور ۱۵, دوشنبه

کاتالونیا، اسپانیا نیست


قابل توجه کسانی که شعار مدرسه به زبان مادری در بازیهای تراختور را تجزیه طلبانه می دانند!؟ کاتالانهای طرفدار بارسلونا برای تاکید بر هویت مستقل خود از اسپانیایی ها، حتی تا آنجا پیش رفته اند که در پارچه نوشته بزرگی که در این عکس می بینید، نوشته اند: CATALONIA IS NOT SPAIN کاتالونیا اسپانیا دئییل کاتالونیا اسپانیا نیست
این پست در بالاترین

۱۳۸۹ شهریور ۱۴, یکشنبه

ابو مازن : فردی که در انتخابات تقلب کرده و مردم ایران را سرکوب می کند نمی تواند درباره فلسطین سخن بگوید

ابو مازن در پاسخ به رئیس جمهور ایران گفته است "فردی که نماینده مردم ایران نیست و در انتخابات تقلب کرده و مردم ایران را سرکوب می کند و قدرت را دزدیده، نمی تواند در باره فلسطین و رئیس جمهور فلسطین سخن بگوید."
در این بیانیه آمده است که ابو مازن (محمود عباس)، رهبری فلسطینی و سازمان آزادیبخش فلسطین، تنها نماینده قانونی مردم فلسطین هستند که می دانند چگونه از حقوق خود دفاع کنند و به دیگران اجازه نمی دهند که مشروعیت ساف را که توسط ابو مازن هدایت می شود، تهدید کرده و یا مورد سئوال قرار دهند.
تشکیلات خودگردان فلسطینی، تا کنون چند بار از آنچه مداخلات ایران در امور فلسطینیان خوانده، انتقاد کرده است.
محمود عباس، رئیس این تشکیلات که رئیس جنبش فتح هم به شمار می رود در چندین نوبت این انتقادها را به طور علنی بیان کرده است.
ایران با گروه فلسطینی حماس که رقیب جنبش فتح به شمار می رود، روابط نزدیکی دارد و از آن حمایت می کند.
ایران تا کنون با هر تحولی که به شناسایی اسرائیل از سوی اعراب منجر شود، مخالفت کرده است.
ایران در سال ۱۹۹۱ با کنفرانس صلح مادرید که سوریه، هم پیمان ایران نیز در آن حضور داشت، مخالفت کرد و پس از آن نیز با پیمان صلح اسلو که بین اسحاق رابین، نخست وزیر وقت اسرائیل و یاسر عرفات، رهبر فقید سازمان آزادیبخش فلسطین به امضا رسید، مخالفت کرد.
این پست در بالاترین