در سال 1946، تركى آذرى، زبان مادرى او، به فرمان حكومت مركزى تهران ممنوع اعلام مى شود: "فارسى كه از فهم معلم و شاگرد، هر دو خارج بود، شد زبان تحقيق و تدريس." به دليل نوشتن متنى به تركى، مدير مدرسه به او دستور مى دهد كه كاغذ را آنقدر بليسد كه كلمات محو شوند." وقتى صورتم را بلند كردم، همهء بچه ها زدند زير خنده: رنگ هاى مركب روى صورتم مانده بود. من زبان مادريم را قورت داده بودم." "رضا براهنى"

۱۳۸۹ آذر ۶, شنبه

میدانم که نوشتن این پست نوشیدن جام شوکران است اما امروز میگویم خدایی در کار نیست خدا مرده است

یک عده در طول تاریخ همیشه حماقت و خرافات و تعصب را برای پیشرفت مقاصد خود دست آویز قرار داده و ناجی هایی مانند آخوند و کشیش لازم دارد که کلاه مردم را به امید بهشت و بیم دوزخ بردارد و به ریششان بخندد ، میدانم که نوشتن چنین چیزهایی حکمش ارتداد است و اعدام، اما جام شوکران را باید سرکشید و نوشت تا آیندگان بدانند در سرزمین بلاخیز ایران بودند کسانی که دلیرانه از جان خود کذشتند و خلاف جهت آب حرکت کردند. امروز بعد سالها که نه وجود خدا را میتوانستم رد کنم نه اثبات، میگویم خدایی در کار نیست، خدا مرده است، خدا ساخت دست بشر است، و با این خدای موهوم هزاران سال است که انسان ها را به بردگی گرفتند و اندیشه و تفکر راه به زنجیر کشیدند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر