در سال 1946، تركى آذرى، زبان مادرى او، به فرمان حكومت مركزى تهران ممنوع اعلام مى شود: "فارسى كه از فهم معلم و شاگرد، هر دو خارج بود، شد زبان تحقيق و تدريس." به دليل نوشتن متنى به تركى، مدير مدرسه به او دستور مى دهد كه كاغذ را آنقدر بليسد كه كلمات محو شوند." وقتى صورتم را بلند كردم، همهء بچه ها زدند زير خنده: رنگ هاى مركب روى صورتم مانده بود. من زبان مادريم را قورت داده بودم." "رضا براهنى"

۱۳۸۹ آذر ۷, یکشنبه

اظهارات موسوی در باره آيت الله شريعتمداری: من نوار صحبت های این فرد را شنیدم و برای مردمی که روزی مقلد ایشان بودند ناراحت شدم

مهندس ميرحسين موسوی(نخست وزير وقت) در پاسخ به اين سوال که «نظر شما در مورد توطئه ای که توسط بيگانگان و به دست قطب زاده طرح ريزی شده بود، چيست؟» گفت:
«برنامه ی قطب زاده و همدستان توطئه گرش بسيار برنامه ی کودکانه ای بود. اگر از جنبه های ساده لوحانه ی اين طرح خائنانه بگذريم، آن چه برای من تعجب آور است اين است که چگونه قطب زاده اطمينان داشت که در صورت موفقيت در اجرای اهداف پَست خود می تواند بر مردم حاکم شود. ملت ما چهره ی امثال او را شناخته و جريانات وابسته به اغيار غيراسلامی را به خوبی شناخته است... ملت ما در اين جريان با چند روحانی‌نمای منحرف روبرو می باشد نه با نهاد روحانيت. اگر بخواهم مساله را خلاصه کنم اين است که نهاد روحانيت نمی تواند در راستای سياست های آمريکا حرکت کند و اميدی برای افراد شناخته شده و جريانات ورشکسته چه قبل و چه بعد از انقلاب باشد، اما شريعتمداری و امثالهم می توانند.
من نوار صحبت های اين فرد را شنيدم و برای مردمی که روزی مقلد ايشان بودند ناراحت شدم. چرا که من صدها نفر از اطرافيان خود را می شناختم که با عشق و علاقه از ايشان تقليد می کردند. چون او را مرجع می پنداشتند. انسان به مرجع خود علاقه ی قلبی هم پيدا می کند.
خاطرم هست بعد از فوت آيت الله بروجردی به هر خانه ی همشهری ها که می رفتم، يک طرف عکس اين شخص و طرف ديگر عکس امام بود. ولی وقتی کسی در هر مقامی به اعتماد و احساس مذهبی مردم پاسخ درست نمی دهد، جای آن محبت را بی توجهی تنها نمی گيرد، بلکه نفرت سر بر می آورد.
مردم تحمل نمی کنند اسلام و عقايد آن ها به شوخی گرفته شود. آن ها دوست ندارند که اسلام پناهی، نردبام ترقی کسی قرار گيرد...
[آمريکا و ايادی او] تصور می نمايند که هنوز می توان با تکيه بر انگيزه های شرک آلود ناسيوناليستی و ملی گرايی در کشور بحرانی را به وجود آورد، ولی ملت مسلمان ما از جمله برادران و خواهران آذربايجانی ما اگر از يک مرجع تقليد می کنند، بدين خاطر نيست که همشهری آن هاست...
به هر حال، هر کس از ماجرای شريعتمداری خاطراتی دارد... در آرشيو محرمانه ی وزارت امور خارجه هنگامی که در آن جا انجام وظيفه می نمودم اسناد زيادی در باره ی ايشان ديدم که می توانم گواهی دهم. از جمله آن ها، درست در بحبوحه ی انقلاب و اوج گيری حرکت اسلامی مردم، نماينده ای از طرف شاه مراکش با پادويی سفير ايران در عراق، برای ملاقات ايشان می آيد. خوب کسی که اين سند را می بيند اگر چيز ديگری هم نباشد اين سوال مطرح می شود که نماينده ی مخصوص شاه حسن با يک مرجع شيعه چه کاری می تواند داشته باشد؟"
(مصاحبه ۵/۱۳۶۱/۲)

برگرفته از
http://zamaaneh.com/idea/2010/05/post_717.html
http://www.akbaralami.com/public/ContentBody.aspx?ContentID=3413
http://www.azadtribun.net/x19706.htm

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر