در سال 1946، تركى آذرى، زبان مادرى او، به فرمان حكومت مركزى تهران ممنوع اعلام مى شود: "فارسى كه از فهم معلم و شاگرد، هر دو خارج بود، شد زبان تحقيق و تدريس." به دليل نوشتن متنى به تركى، مدير مدرسه به او دستور مى دهد كه كاغذ را آنقدر بليسد كه كلمات محو شوند." وقتى صورتم را بلند كردم، همهء بچه ها زدند زير خنده: رنگ هاى مركب روى صورتم مانده بود. من زبان مادريم را قورت داده بودم." "رضا براهنى"

۱۳۸۹ مرداد ۲۹, جمعه

دکتر مصدق : لعنت بر من و هرکس دیگر که در این زمان خرج چندین خانوار این مملکت فقیر را صرف آوردن دکتر از خارجه بنمایند


 در صبح 14 اسفند 1345 دکتر محمد مصدق پیشوای کبیر نهضت ضد استعماری مردم ایران در تبعید وتنهایی در گذشت . زندگی او سراسر مبارزه ، تبعید ، حبس و دربه دری در مسیر آزادی و استقلال مردم ایران بود . دولت دکتر مصدق اگر چه کوتاه بود اما از درخشان ترین دوران حیات پر افتخار او و یگانه دولت ملی در تاریخ معاصر ایران محسوب می شود درهمین دوران بود که مصدق توانست ملی شدن صنعت نفت ایران را که ارزش ترین ثمره مبارزات مردم ایران به رهبری اوبود به سرانجام رساند و جامعه عمل بپوشاند و آن تبدیل به محوری در مبارزه علیه استعمار گرداند
 
در دوران حکومت او بود که برپایه های سلطه استعماربرایران ضربات جدی وارد شد ومردم ایران برای اولین باردرتاریخ معاصر طعم استقلال وآزادی راچشیدند. این حکومت ملی با توطئه و هم دستی استعمار در سال 1322 در یک کودتای ننگین سقوط کرد مصدق به دنبال کودتای ننگین 28 مرداد و محاکمه در بیدادگاه های شاه خائن به زندان محکوم شد وسپس به دهکده احمد آباد تبعید گردید اما علی رغم محدودیت های زیادی که برای اودرشرایط تبعید فراهم کرده یودند از پیگیری مبارزه باز نه ایستاد.
او در تنهایی و تبعید تمام امیدش را به جوانان و شیوه های نوین مبارزه بسته بود و من جمله در یکی از نامه هایش در همین دوران نسل جوان را مخاطب قرار داده و نوشته بود من در این زندان اول امیدم به خدا و بعد به شما نسل جوان است و هیچ تردید ندارم بر مشکلات غلبه می کنید و یکی را بعد از دیگری از بین می برید و صبر و حوصله را پیشه خود قرار دهید و باور کنید آنچه به ما گذشته است بیش از ساعتی از عمر یک ملت نیست.

مصدق همچنین در یکی دیگر از نامه های خوددر فروردین 1341 با تایید وحمایت مجدد از مبارزه مسلحانه مردم الجزایر برعلیه استعمار این شیوه انقلابی را سر مشق جنبش و مبارزین ایران قرار داده و نتیجه گرفته بود که همه بدانند چه راهی را در مسائل مملکت باید در پیش بگیرند .
البته امید مصدق به نسل جوان و شیوه های نوین مبارزه آروزی خام و بی پایه نمود بلکه امیدی بود که ریشه در شرایط عینی جامعه داشت.
سرانجام در آبان ماه 1345به علت ناراحتی و درد شدیدی که در ناحیه فک و دهان مصدق بروز کرده و رسیدگی های پزشکی به او را ضروری نموده بود پس از 13سال حبس وتبعید در زیر کنترل شدید مزدوران شاه به بیمارستان نجمیه در تهران منتقل شد که البته در آنجا نیز همچنان از هرگونه حق ملاقات با مردم محروم بود.


مصدق در این ایام هرگز حاضر نشد از امکانات در مانی بیشتر از آنچه در ایران وجود دارد برای معالجه وی استفاده شود.
خانواده اش ابتدا بدون موافقت او تلاش کردند امکانات اعزام او را به خارج از کشور فراهم کنند اما رژیم شاه خائن به این در خواست پاسخ رد داد سپس تلاش کردند که برای معالجه او ازخارج پزشک به بالین او بیاورند اما وقتی مصدق از این جریان مطلع شد بر آشفت و گفت لعنت بر من و هرکس دیگر که در این زمان خرج چندین خانوار این مملکت فقیر را صرف آوردن دکتر از خارجه بنمایند . من خاک پای این ملت هستم و مقدرات من از مفدرات او جدا نیست .هر امکانی که در داخل کشور برای معالجه وجود داشته باشد برای من کافی است

این پست در بالاترین

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر