در سال 1946، تركى آذرى، زبان مادرى او، به فرمان حكومت مركزى تهران ممنوع اعلام مى شود: "فارسى كه از فهم معلم و شاگرد، هر دو خارج بود، شد زبان تحقيق و تدريس." به دليل نوشتن متنى به تركى، مدير مدرسه به او دستور مى دهد كه كاغذ را آنقدر بليسد كه كلمات محو شوند." وقتى صورتم را بلند كردم، همهء بچه ها زدند زير خنده: رنگ هاى مركب روى صورتم مانده بود. من زبان مادريم را قورت داده بودم." "رضا براهنى"

۱۳۹۰ شهریور ۳۱, پنجشنبه

بیا پاییز

هنوز آبان نشده و باران نیامده ای پاییز، حتی لحظه‌ای از این سال‌ها را از یاد نبرده‌ام. تمام ثانیه‌های این سال‌ها را که تو بر زخم‌های خوره‌مانند زندگی می‌نشستی و آسمان شهر را به همراه صدای قربانی شدن اشک‌هایت زیر چرخ ماشین‌ها چراغانی می‌کردی، می‌توانم در این ورق‌های صفر و یکی برایت بازگو کنم. لحظه‌ای از هم‌نشینی گردسوزت را از یاد نبرده‌ام. با این همه تو هنوز ستودنی هستی، هنوز بوی آمدنت، بوی پوست سوخته‌ی گردو لابه‌لای برگ‌هایی که باغبانان می‌سوزانند، بوی سرمای لطیفی که یحتمل نوعی اثرگذاری بر سیلان هوا است، ستودنی است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر