در سال 1946، تركى آذرى، زبان مادرى او، به فرمان حكومت مركزى تهران ممنوع اعلام مى شود: "فارسى كه از فهم معلم و شاگرد، هر دو خارج بود، شد زبان تحقيق و تدريس." به دليل نوشتن متنى به تركى، مدير مدرسه به او دستور مى دهد كه كاغذ را آنقدر بليسد كه كلمات محو شوند." وقتى صورتم را بلند كردم، همهء بچه ها زدند زير خنده: رنگ هاى مركب روى صورتم مانده بود. من زبان مادريم را قورت داده بودم." "رضا براهنى"

۱۳۸۹ آذر ۹, سه‌شنبه

بگذارید در این برهوت نفس بکشیم


هوا بارانی است و فصل پاییز
گلوی آسمان از بغض لبریز
من و تو نسل بی پرواز بودیم
اسیر پنجه های باز بودیم
همان بازی که با تیغ سر انگشت
به پیش چشمهای من تو را کشت
تمام آرزو ها را فنا کرد
بخوان همدرد من، هم نسل و همراه
بخوان شعر مرا با حسرت و آه ما جام شوکران را سر کشیدیم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر