یپرم که نام اصلیش داوید یانتس بوده ، از جمله انقلابی های قلابی است که در انقلاب مشروطیت ایران، همگان با دیگر خمیر مهره های دست آموز بیگانگان، با اقدامات ضد انقلابی خود توانستند در گذرگاه مناسب زمانی بستر اصیل انقلاب را تغییر و آن را به بیراهه بکشانند. انقلابی که زاده ایثار ، مقاومت و پایمردی مجاهدینی که در قلمرو خط اصیل انقلابی ، یازده ماه در برابر نیروهای اهریمنی مستبدین ، مردانه ایستادگی کرده و نور امید و ایمان را بر دل های حرمان زده مردم ایران تابانیدند. شعله آن از محله امیر خیز تبریز افروخته شده بود و گرد دلاور آذربایجان ، ستارخان سردار ملی فرماندهی آن را به عهده داشت
چند ماه پس از فتح تهران و استقرار آرامش آن چنانی که خواست سردمداران دولت جدید مشروطه بود اینک موقع آن فرا رسیده بود که پرده دیگر سناریوی خائنانه استعمارگران به دست مزدورانش به مرحله اجرا در آید با وجود انقلابیون اصیل و مجاهدان پاکباخته آذربایجان انحراف مشروطه و سوق دادن آن در کانال دلبخواه بیگانگان چشم آبی مشکل می نمود و لذا لازم بود که به هر طریقی هست این مبارزان راستین را از یار و دریار خود جدا کرده و دور از موطنشان خلع سلاح و سربه نیست کنند در این راستا یپرم خان همراه با جعفر قلی خان بهادر مامور میگردند که در راس اردویی در ظاهر برای سرکوب گردنکشان محلی و در واقع برای تبعید سردار و سالار و دیگر همرزمانشان به تهران عازم آذربایجان شوند
مشاور ارشد میللر سر کونسول روسیه در تبریز در تلگرافی که در 15 اسفند 1288 شمسی به پایتخت روسیه مخابره کرده میگوید " نظم عادی در آذربایجان بستگی به خلع سلاح دسته ستار و باقر توسط صفوف دولتی یپرم و سردار بهادر و اخراج آن دو از تبریز دارد انجام این کار نیک توسط نیروهای دولتی ایران اثری مفید در موقعیت ایران دارد"
همین شخص در تلگراف پیشین خود در 25 بهمن همان سال به سفارت روسیه تزاری در تهران مخابره کرده اطلاع میدهد که «استاندار مخبر الساطنه فردا پس از ورود ارتش دولتی به تبریز به ستارخان و باقرخان پیشنهاد تسلیم اسلحه میکند او در صورت پذیرفته نشدن پیشنهادش قصد به کار بردن زور دارد »
مخبر السلطنه هدایت در این زمینه مینویسد«لازم بود [ سردار و سالار ] را تا اردو در شهر است روانه تهران کنیم مجلس شورای ملی انجمن و اردو به پند وتهدید آخر آنها را راضی کردند که به طرف تهران حرکت کنند ظاهر در تهران هم از طرف سفارت به دولت در خواستن ستارخان به تهران تاکید می شده است »
عزیمت اجباری این مردان صادق و غیرتمند از زادگاهشان که همیشه قلبشان برای عظمت و سرفرازی آن می طپید موقعی به درام غم انگیزی تبدیل شد که آنها مجبور شدند یک روز قبل از عید نوروز سال 1289 شمسی این...
سفر بی بازگشت را آغاز نمایند آری در اثر توطئه خائنانه مشتی ناجوان مرد ، این فرزندان خلف بابک خرمدین هر یک همراه با پنجاه تن از یاران وفادار خود راهی تهران شدند مردم سلحشور و ستمدیده تبریز که الفتی ناگسستنی با قهرمانان جاودانه خود داشتند پس از این که حرکت سرداران آگاه شدند محل کسب و کارشان را تعطیل کرده و برای بدرقه مسافران محبوب خود در کوچه و خیابان های سر راه آن ها اجنماع کردند و چون می دانستند که این دو مرد رشید به اجبار از دیاری که آن همه عاشقش بودند رخت سفر بسته اند با چشمان پر از اشک و دل های مملو از درد هجران باشکوه هر چه تمامتر در مراسم بدرقه عزیزانشان شرکت میکنند
سفر بی بازگشت را آغاز نمایند آری در اثر توطئه خائنانه مشتی ناجوان مرد ، این فرزندان خلف بابک خرمدین هر یک همراه با پنجاه تن از یاران وفادار خود راهی تهران شدند مردم سلحشور و ستمدیده تبریز که الفتی ناگسستنی با قهرمانان جاودانه خود داشتند پس از این که حرکت سرداران آگاه شدند محل کسب و کارشان را تعطیل کرده و برای بدرقه مسافران محبوب خود در کوچه و خیابان های سر راه آن ها اجنماع کردند و چون می دانستند که این دو مرد رشید به اجبار از دیاری که آن همه عاشقش بودند رخت سفر بسته اند با چشمان پر از اشک و دل های مملو از درد هجران باشکوه هر چه تمامتر در مراسم بدرقه عزیزانشان شرکت میکنند
کودکان بربام
دختران بنشسته بر روزن
مادران غمگین کنار در
مردها در راه
سرود بی کلم ، باغمی جانکاه
زچشمان یر همی شد با نسیم صبحدم همراه
کدامین نغمه می ریزد
کدام آهنگ آیا می تواند ساخت
طنین گام های استواری را که سوی نیستی مردانه می رفتند ؟
طنین گاه هائی را که آگاهانه می رفتند.
پس از سکونت سردار و سالار در تهران توطئه گران در صدد بر می آیند که این دو شیر بیشه شجاعت و همرزمانشان را که از صدقه سر آنان به مشروطه شان رسیده بودند خلع سلاح کرده و از بین ببرند چرا که آن ها را مانعی بر سر راه نقشه های خائنانه خود میدانستند در این راستا فاجعه پارک اتابک را در 14 مرداد 1289 شمسی به وجود آوردند.
فاجعه پارک اتابک نقطه عطف شومی در تاریخ انقلاب مشروطیت به شمار می رود چرا که پس از این حادثه ناگوار ، مسیر این نهضت مردمی منحرف شد و مسیر انقلاب به دست درباریان و ضد انقلابیونی که تغییر چهره داده و کسوت مشروطه خواهی به تن کرده بودند افتاد در این فاجعه ننگین انقلابی نماها پاسداران راستین و به ثمر رسانندگان واقعی انقلاب که جنبش را تا آن روز با هزاران خون دل خوردن ها و تحمل زحمات و رنج های فراوان به مرحله نابودی استبداد صیغر و استقرار دوباره مجلس شورای ملی و تجدید حیات مطبوعات متعهد و جراید انقلابی و تشکیل مجدد انجکن های دموکراتیک و سایر نهاد های انقلابی رسانده بودند با خدعه و نیرنگ خلع سلاح کرده و از پا در آودند.
اگر دست های مرموز این سانحه دلگداز یعنی ماجرای پارک اتابک و خلع سلاح مجاهدان آذربایجان را به مرحله اجرا در نمی آورند میرفت که سنگرهای دیکتاتوری یکی پس از دیگری به وسیله انقلابیون تسخیر شده و استقلال آزدی استقرار حکومت قانون و بسط عدالت نه تنها در سراسری کشور تامین گردد بلکه کشور ایران به یکی از پایگاههای دموکراتیک در منطقه تبدیل شود
یپرم خان در نامه ای به هامبار سوم ارمنی می نویسد
«هنگامی که به تهران رسیدم همه طوایف چشم هایشان را به من دوخته ، چاره ای از من می خواستند تقریبا یک ماه ونیم در حال بلاتکلیفی به سر می برم تا در برابر هرج و مرجی که ستار و باقر و یا دیگران ایجاد نموده بودند ، روس ها و مخصوصا سفیران دیگر قطعنامه ، ( منظور اولتیماتوم است ) دادند ارتش روسیه درد و فرسخی قزوین تهران قشون متمرکز کرده و روس ها ده ساعت مهلت داده اند این وضعیت مرا مجبور ساخت تا مجددا در امور دخالت کنم روس ها سه روز خواسته های خود را به تاخیر انداختند و روز سوم که آخرین روز بود حادثه پارک اتفاق افتاد که البته شما از آن آگاه می باشید و باعث شد که ایران مدتی دیگر زنده بماند »
پس از فاجعه هولناک پارک اتابک که به زخمی و زمین گیر شدن ستار خان سردار ملی انجامید و آن گرد دلاور چهار سال بعد بر اثر آن صدمات در 48 سالگی در گذشت یپرم نه تنها اظهار پشیمانی نمی کرد بلکه کشته و زخمی شدن عده ای از مجاهدان آذربایجان و اسارت تعدادی از آنان را با شادمان زنده ماندن ایران قلمداد می کند و به قول ابراهیم صفایی : کسی که خود به مجاهد بودن افتخار می کرد مجاهدان را به گلوله بست
بالاخره زندگی یکی از مفلوک ترین انسان های عصر مشرطیت در 28 اردیبهشت ماه 1291 شمسی در روستای شورجه از دهستان چاردولی واقع در میان همدان و قروه در یورش به قلعه این روستا با تیر عبدالباقی خان چاردولی که به پشت گوش چپ او اصابت کرده از گونه راستش بیرون امد پایان یافت
با احترام كامل يبرم خان توسط جهانگير خان از ياران عبدالباقي خان كشته شد كه خود جهانگير خان هم در اين جنگ با سربازانش كشته شد ولي اسم روستا سورچه يا سورچه عبدالباقي خان گذاري شده است.
پاسخحذف